Abstract
|
مهمترین هدف بالا بردن میزان رضایت زناشویی است تا از وقوع طلاق و پیامدهای ناخوشایند آن جلوگیری شود و این ممکن نیست مگر با شناخت دلایل و عوامل زیربنایی ایجاد آن . افراد با کوله باری از تجربیاتی که در کودکی کسب می کنند و راهبرهای متفاوتی که برای تنظیم عواطف خود دارند وارد زندگی مشترک می شوند. در مواردی که این اختلاف شدید باشد زندگی زناشویی با شکست مواجه خواهد شد. سوء استفاده جنسی از کودک (CSA) نسبتاً شایع است و با بسیاری از نتایج منفی در بزرگسالی همراه است ، از جمله رضایت زناشویی پایین (Miller et al., 2013). آمار بالای طلاق باعث می شود در پی ریشه یابی این امر باشیم تا با شناخت هر چه بهتر دلایل زیربنایی در جهت افزایش رضایت زناشویی گامی برداریم. چه بسا زن و شوهری که زندگی مطلوب و رضایتمندی دارند فرزندانشان را در فضایی آرام و به دور از تنش ها و استرس ها پرورش می دهند و این چرخه نامطلوب سو استفاده ودر نتیجه نارضایتی در بزرگسالی را از میان می برند.
استرس اولیه زندگی مانند سوءاستفاده و تجربیات نامطلوب مرتبط باعث اختلال در عملکرد مغز می شود که به نوبه خود بر سلامتی و کیفیت زندگی در طول زندگی تأثیر می گذارد (Anda , 2005). عواطف نقش مهمی در برخورد و انطباق با حوادث تنش زای زندگی دارد. افرادی که به صورت عادتی به دردسرهای روزمره و استرسورها پاسخ می دهند، کسانی که با استرسورها برخورد ضعیفی دارند ، و کسانی که به اختلالات روانی مبتلا می شوند با اختلال در تنظیم عاطفه مشخص می شوند (Kamholz et al., 2006). از آنجا که هر فردی در زندگی با حوادث و رویدادهای تهدید آمیز روبرو می شود چگونگی تنظیم عواطف در این شرایط مهم و ضروری است. در این تحقیق در پی شناسایی تجارب نامطلوب کودکی وراهبردهای شناختی تنظیم عواطف هستیم تا تاثیر آنها بر رضایت زناشویی را بررسی کنیم
|