Research Specifications

Home \ترجمه و بررسی کتاب پنج طریق: ...
Title ترجمه و بررسی کتاب پنج طریق: براهین توماس آکویناس در اثبات وجود خدا آنتونی کنی از فصل چهارم تا فصل پنجم
Type of Research Thesis
Keywords توماس آکویناس، خداباوری، برهان درجه، برهان علت غایی، برهان غایت شناختی
Abstract آنتونی کنی (1931) فیلسوف برجسته عصر حاضر، در کتاب مهم خود در حوزه فلسفه دین: «پنج طریق: براهین قدیس توماس آکویناس در اثبات وجود خدا» می کوشد نشان دهد که مقصود آکویناس از گام های مختلف این براهین چیست. او سعی دارد استدلال ها را به نحوی نقادانه ارزیابی کرده و نشان دهد که این استدلال ها چه چیزی را اثبات می کنند و از اثبات چه چیزی عاجزند. برهان چهارم توماس آکویناس برهان درجات کمال نام دارد که بنا بر مفاد این برهان هرگاه دو چیز با هم مقایسه شوند که یکی کامل و دیگری کامل تر یا یکی عالم و دیگری عالم تر و ... باشد، در این موارد باید شیء مطلقی وجود داشته باشد تا آن دو نسبت به آن شیء مطلق مقایسه شوند. در حقیقت این برهان درباره رتبه و درجه وجودی در میان موجودات است؛ به این بیان که میان موجودات عالم کم و بیش، خیر، حقیقت، شرافت و .... یافت می شود. این موجودات در وجوه مختلف وجودیشان به چیزی شبیه اند که در آن وجه حداکثر است؛ حداکثر در هر جنسی علت همه چیز در آن جنس است؛ مثلاً چیزی که گرم تر است به گرم ترین شبیه تر است و کسی که عالم تر است، به عالم ترین موجود شباهت دارد. بنابراین چیزی وجود دارد که بهترین، حقیقی ترین، شریفترین و در نتیجه موجودترین است؛ زیرا موجوداتی که در خیر عظیم ترند، در وجود نیز عظیم تر هستند. پس باید موجودی باشد که برای تمام موجودات علت وجود، خیر و هر کمالی باشد که دارند. توماس این موجود را «خدا» می نامد. به باور کنی طریق چهارم از بقایای دفاع ناپذیر افلاطون گرایی در اندیشه ی آکویناس است. به رغم این، فصلی که «طریق چهارم» نام دارد ارزنده ترین و مستدل ترین فصل در این کتاب است. کنی کار خود را با شرحی از نظریه ی مُثل افلاطون آغاز می کند. کنی به دقت تلقی های مدرن—کلی های انضمامی (به سیاق کواین، همه ی آب ها یا همه ی قرمزهایی که وجود دارند)، اشیاء متعارف یا نمونه ی برین، خصایص و کلاس ها— را بررسی می کند و نشان می دهد که هیچ کدام از این ها نظریه ای را عرضه نمی دارند که همه ی شهودهای افلاطون را پوشش بدهند. کنی بعلاوه نشان داده است که گفت و گوهای غیرعلمی ما، برای نمونه درباره ی جهت های جغرافیایی نظیر «شرق»، ما را به آراء افلاطونی متعهد می کند. این مطلب چگونگی نائل شدنِ افلاطون به آرائش را تبیین می کند، اما نظریه ی او را تبیین نمی کند، زیراکه عمیقا نامنسجم است. بحث «طریق چها
Researchers (Student)، Kamran Ghayoomzadeh Jovainani (Primary Advisor)، سیده زهرا حسینی (Advisor)