چکیده
|
اعمال مُنافی عفت واخلاق عمومی از جمله جرائمی هستند که قانونگذار در سالهای قبل و بعد از انقلاب اقدام به جرم انگاری
آنها نموده است. اما تعریف و قلمرو دقیقی از این جرائم، نه در قانون و نه در فقه، ارائه نشده و فقط مصادیقی از این جرایم
ذکرگردیده که همگی محدود به جرایم جنسی میباشد؛ در حالیکه رفتارهای متعددی در جامعه شکل میگیرد که اغلب آنها
باعث جریحهدار شدن عفت عمومی گردیده و هیچکدام در قلمرو این جرایم جرم انگاری نشده است.توجه به نظریات پست
مدرنیست دراین خصوص میتواند راهگشا باشد.ظهور مدرنیته، ایمان به پیامبرعقل وخرد به جای پیامبرآسمانیِ دوران
پیشامُدرن،تنزل از آسمانِ مابَعدالطبیعه به زمینِ تجربه و آزمایش و مرکز قرار دادنِ سوژه نسبت به موضوع را به همراه
داشت.چنین رویکردی به تدریج درهمه علوم نفوذکرد و جرمشناسی نیز بی نصیب از دستاوردهای آن نبود. رویکرد تحققی یا
اثباتگرایِ موجود در علوم طبیعی، تولد جرمشناسی را نیز به عنوان علمی که به چرایی پدیده مجرمانه میپردازد، به ارمغان
آورد.یکی از مهمترین تفاوتها میان عصر مدرنیته و پست مدرن به مسألهی یکپارچگی،کلیت و تمامیت مربوط میشود از منظر
غالب نظریههای پست مدرن، ما امکانپذیری تمامیت را در زندگی خود از دست دادهایم، دیگر به آن اهمیتی نمیدهیم. همهی
نظریه پردازان پست مدرن به این یورش علیه تمامیت نپیوستند. شناخته شدهترین نظریهپردازی که هنوز صحبت پیرامون
تمامیت را ارزشمند مییابد فردریک جیمسون است. نگارنده در این مقاله،که به روش توصیفی-تحلیلی و بنیادین انجام گرفته،
سعی در تبیین مفهوم جدید از قلمرو نظری و فکری جرائم عفتعمومی،اعم ازمفهومشناسی، وعلت شناسی با رویکردی به نظریه
فردریک جیمسون ارائه داده است
|