چکیده
|
نظریه ی ون اینواگن دارای چند بخش اساسی است: 1- بخش اول ادعای اصلی اوست مبتنی برخطا بودن تمامی نظریه های اساسی فلسفی (van Inwagen,37-55). او برای توضیح خطابودن نظریه ها ی فلسفی، جهانی آرمانی را در نظرمی گیرد که دارای مخاطبان لا ادری(Agnostics) آرمانی ای است که نسبت به مسأله ی موردنظر فلسفی رأی و باوری خنثی دارند؛ به این معنا که آن ها نه به نتیجه ی مورد نظر فلسفی و نه به انکار آن باور دارند. همچنین آن ها به هیچ وجه دارای علاقه و یا تمایلی پیشینی به اثبات و یا انکار نتیجه ی مورد نظر نمی باشند. و حتی احتمال صدق یک طرف نتیجه را نیز نمی دهند. این مخاطبان دارای هوشی با ضریب بالا، علاقه ای وافر نسبت به مسأله، زمانی نامحدود برای حل مسأله و پشتکاری مثال زدنی برای پاسخ گویی به آن می باشند. از سوی دیگر این جهان آرمانی شامل حامی و مخالف نظریه ی مورد نظر نیز می باشد که دارای صفاتی همچون مخاطب فرضی هستند. حال یک نظریه فلسفی اساسی زمانی موفقیت آمیز است که بتواند مخاطبان فرضی را به تأیید این نظریه راغب سازد؛ درغیر این صورت این نظریه خطا است. همچنین موفقیت برای مخالف نظریه زمانی است که از این تأیید نظریه جلوگیری کند (برای ون اینواگن بحث بین فلاسفه ودانشجویان تحصیلات تکمیلی فلسفه نزدیک به چنین بحث های آرمانی ای است). حال اگر شخصی و از جمله ون اینواگن بتوانند از موفقیت آمیز بودن مسأله ی شر جلوگیری کنند درحقیقت برخطا بودن این استدلال صحه گذارده اند. 2- در بخش دوم او دفاعیه های خود را مطرح می کند. درقدم اول او استدلال شر را به کلی و جزیی تقسیم می کند. برای حل مسأله ی کلی شر او با پذیرش دفاع مبتنی براختیار برضروری بودن وجود شرور تأکید کرده و خداوند را طراحی می شناساند که با ایجاد این شرور در طرح خود از یک سو در پی رستگاری بشر بوده و از سوی دیگر فرار از این شرور را برای انسان با برخورداری از این اختیار ممکن می سازد. چون این راه حل برای مسأله ی جزیی شر که در آن به شرور بی هدف و بدون خیر می پردازد، کافی نیست او با استفاده از پارادوکس خرمن (sorites paradox) برنبود حد پایینی از شرور تأکید میکند ( Sainsbury, 25-50& Williamson,30). استدلال ون اینواگن را می توان به صورت ذیل تبیین کرد: فرض کنید که قرار است در تبریز به فرد کم مویی که تعداد موهای او با نگاه عادی مشخص نیست، جایزه ای اهدا شود. در واقع
|