چکیده
|
از جمله کسانی که در باب «سماع» و حقیقت آن نظری خاص و متفاوت از آنچه که تا زمان وی از تعریف و کیفیت آن گفته اند، دارد، مولانا جلال الدین محمّد بلخی است. سماع مولانا ، نه از نوع سماع های زمینی که حرکات چرخشی و موزون بدن اساس و محور آن است و اغلب عامدانه ، پر از شائبه و گمراهی است ، بلکه سماعی است آسمانی و فیض و کششی است غیبی که او و هر سالکی را که طریق او دارد ، بی اختیار می چرخاند و این چرخش از حیطۀ اراده و خودآگاهی انسان خارج است و فرصتی است برای رهیدن مرغ جان از قفس تنگ جسم و جان و اتصال به چشمۀ حقیقت کون و مکان. مولانا سماع را فرایندی می داند با شرایط، فواید و آثاری خاص که این فرایند آغازش جذبات و فیوضات الهی و آسمانی است و پایانش رمیدن از عالم سفلی و رسیدن و اتصال به عالم علوی. از نظر او نیروی محرّکۀ چرخیدن و رقصیدن سالک در سماع ، منبع فیض الهی و خود خداست نه ارادۀ بشری و خودآگاهی های شخصی. حقیقت سماع از نظر مولانا اتصال وجود سالک به منبع فیض الهی از طریق سماعی کاملاً غیرارادی و ناخودآگاه است که ناخواسته در اثر این اتصال ، هوشیاری فیزیکی و حواس خمسۀ ظاهری از بین می رود و به قول مولانا سالک در خاموشی و حیرانی مطلق فرو می رود و چنین فردی در جهان سماع برون ز هر دو جهان است و متصل به سرچشمۀ فیض.
|