چکیده
|
زمینه: فلسفه ی سوژه محورِ مدرن که در آن همه چیز را به کلیّت تقلیل می دهد، پاسخگوی اخلاق در حال حاضر نیست؛ فلسفه ای که «دیگری» را به «من» کاهش داده و یا از قلمرو شناخت خارج می سازد و تفاوتها را نادیده می گیرد. لویناس به عنوان فیلسوفی که دغدغه «دیگری» دارد براین باور است که که سوژه ای نیست که نیاز به شناختن باشد و «دیگری» پیشاپیش «من» است و به جای درک شدن، لمس می شود. این نگاه فلسفی به «دیگری» در ساختارهایی که در آن تقلیل «غیر» به «همان» امکان بروز دارد، نمود عیانی دارد که تعلیم و تربیت یکی از این ساختارهاست.
نتیجه گیری: همواره دانش آموز در نظامهای آموزشی به عنوان دیگری لحاظ شده و تقلیل آن به «همان» باعث شکل گیری روابطی بین معلّم و دانش آموز شده است که «غیّریت» او را تقویت کرده است. همچنین سایر ارکان آموزش و پرورش نیز به نوعی در جهت فربه کردن این فضا گام برداشته اند؛ از جمله نظام برنامه ریزی درسی. نظام برنامه ریزی درسی با ایجاد ساختاری که در آن برخی مطالب، قابل ارائه و برخی دیگر حذف شده اند، در راستای کلیت بخشیدن -که برآمده از نگاه توتالیتاریستی است- عمل کرده است. نگاه لویناسی به اخلاق در تعلیم و تربیت در پی ارتباط معلم با دانش آموز به عنوان چهره، برنامه درسی مبتنی بر توجه به حاشیه رانده شده ها و تفاوتهای فردی، ایجاد فضای دیالکتیکوار در فرایند تدریس و ارتقاء عدالت از طریق آموزش می باشد
|