چکیده
|
مقدمه
تفاوت ها وشباهت های افراد در شیوه های تفکر، هیجانات، احساسات و نحوه رفتار در موقعیت ها و زمان های مختلف، موجب پدیدآیی شاخه ای در روان شناسی تحت عنوان روان شناسی شخصیت شده است. این شاخه تلاش می کند تا به مطالعه این تفاوت ها وشباهت ها بپردازد و الگوهایی را برای آن ها شناسایی، توصیف و تبیین نماید تا در نهایت به واسطه آن بتواند پیش بینی و تغییر رفتار انسان را تسهیل نماید (Corr and Matthews, 2009).
بسیاری از پژوهشگران معتقدند که شخصیت ماهیتی ابعادی دارد و به واسطه طبقه بندی های گسسته به بهترین وجه توضیح داده نمی شود. فلذا تلاش آن ها براین بود تا مدلی ارائه کنند که بتواند دامنه ها و زیربناهای شخصیت و تعداد آن ها را تعیین نماید. در این بین نظریه پنج عامل بزرگ (Five-Factor Personality Model (Big Five)) شخصیت که توسط کاستا و مک کری (Costa and McCarae, 1992) مطرح شد مورد استقبال روان شناسان شخصیت قرار گرفت و به سرعت گسترش یافت (Vossen, 2018). اما با توجه به نیاز به آسیب شناسی شخصیت، و تبیین و درمان نابهنجاری در عملکرد شخصیت طی سال های اخیر، دو تحول مهم در عرصه روان شناسی شخصیت رخ داده است. نخست، پذیرش گسترده مدل های ابعادی نابهنجاری به جای سیستم های سفت و سخت طبقه بندی است؛ و دیگری، پذیرش نابهنجاری به عنوان سویی از پیوستار شخصیت بهنجار است (Corr and Matthews, 2009).
به طور کلی، اعتقاد براین است که همه افراد، بدون آن که برچسب اختلال شخصیت دریافت نمایند، دارای درجاتی از مشکلات و آسیب پذیری هایی در صفات شخصیت هستند که موجب بروز برخی موانع در زندگی روزمره آنان می شود (Bach, 2015). در واقع در صورتی که صفات شخصیت شکلی انعطاف ناپذیر و ناسازگار به خود بگیرند، مشکلات قابل توجهی را در عملکرد فرد پدید می آورند و به نابهنجاری هایی در شخصیت فرد منجر می شوند. این الگوها و صفات نابهنجار را می توان بر اساس ابعاد پنج گانه بزرگ شخصیت در قالب ابعاد نابهنجار شخصیت که عبارتند از: عاطفه منفی(Negative affect)، بریدگی (detachment)، مخالفت ورزی، مهارگسیختگی (disinhibition) و روانپریش خویی تقسیم بندی کرد (Thomas et al., 2013). برخی مطالعات نشان داده اند که این ابعاد نابهنجار شخصیت با طیف گسترده ای از پدیده های رفتاری، مثل مشکلات در عملکردهای بین فردی، روابط بین فردی مشکل دار، سلطه جویی، قضاوت اخ
|